توماس آکویناس Thomas Aquinas در سال ۱۲۲۵ در نزدیکی ناپل در ایتالیا متولد شد. آموزش رسمی او در سن پنج سالگی وقتی که به صومعه بندیکتها در مونت کازینو فرستاده شد، آغاز گردید. سپس در دانشگاه ناپل تحصیل کرد و در سال ۱۲۴۴ با وقف زندگی خود به خدمتگزاری، فقر زدایی و تلاش فکری، عضو گروه دومینیکن شد. در سال ۱۲۴۵ به دانشگاه پاریس رفت و در آن جا تحت نظارت آلبرت کبیر، محقق پرآوازه فلسفه ارسطویی، تحصیل کرد. او تا سال ۱۲۵۹ در دانشگاه پاریس تحقیق و تدریس می کرد. آنگاه انجمن دومینیکن او را برای کمک به برنامه ریزی مدارس این فرقه به ایتالیا فرستاد. او مجددا در سال ۱۲۶۸ به پاریس برگشت و باقی مانده عمر خویش را به عنوان استاد الهیات و پیشوای آموزشی دومینیکن ها در همانجا گذراند. وی سرانجام در هفتم مارس ۱۲۷۴ درگذشت.
 
اندیشه‌های ارسطو بر مذهب مسیحیت تأثیر فراوان گذاشت و درست مخالف نوشته‌های آگوستن که رهبانیت را ترویج می کرد، در بسیاری زمینه‌ها بدین سو متمایل بود که از سکولاریزه کردن کلیسا حمایت کند. به تدریج اندیشه‌های ارسطو در مسیحیت ادغام شد و بنیان فلسفی آن را فراهم ساخت. توماس آکویناس به مرجعی برجسته در آثار ارسطو در قرون وسطی تبدیل شد و میان اندیشه‌های فیلسوف ملحد و اندیشه‌های وحیانی مسیحیت تضاد مهمی ملاحظه نکرد. او استدلال می کرد که چون خدا عقل محض است، پس جهان عقل است و با استفاده از عقل، آنگونه که ارسطو بیان می کرد، می توان حقیقت اشیا را شناخت. آکویناس بر استفاده از حواس نیز برای کسب آگاهی در مورد جهان تأکید می کرد و دلایل او بر وجود خدا، تا حد زیادی بر مشاهده حتی متکی بود.
 
آکویناس اعتقاد داشت که خدا ماده را از عدم آفریده و همانگونه که ارسطو می گفت، خدا محرک غیر متحرکی است که به جهان، معنا و هدف می دهد. او در اثر ماندگار خود به نام جامع الهیات ، مطالب مربوط به مسیحیت را جمع بندی کرده است. او در تحلیل و بررسی سؤالات متفاوت مذهبی از رویکرد عقلانی که توسط ارسطو پیشنهاد شده بود، استفاده می کرد. در واقع، بسیاری از بحثهای حامی مذهب مسیح، صرف نظر از این که چه شاخه ای از مسیحیت مورد توجه باشد، تا حد زیادی از توماس آکویناس متأثر شده است. کاتولیکهای ژم آرای توماس را فلسفه مترقی خود تلقی می کنند.
 
توماس آکویناس قبل از هر چیز یک مسیحی بود. او عقیده داشت تمام حقایق به صورت همیشگی در خدا وجود دارد. حقایق از طریق وحی الهی به مردم می رسد، اما خدا آدمیان را قدرت اندیشیدن بخشیده تا برای درک حقیقت تلاش کنند. فردی مسیحی مانند آکویناس، وحی را تابع عقل نمی دانست، اما به سختی تلاش می کرد به عقل جایگاه شایسته ای بدهد. او اصولا خداشناسی را به عنوان موضوعی بنیادین و فلسفه را به مثابه "کنیز الهیات" می نگریست. بنابراین، با تشخیص اولویت خداشناسی توانست به صورت کامل تری توسعه فلسفی تفکر مذهبی را بررسی کند. . آکویناس با ارسطو موافق بود که از طریق مطالعه جزئیات به کلیات نایل می شویم. او موضوع «استقلال و صورت» را به عنوان ویژگی اساسی تمام موجودات پذیرفت. او «اصل حضور دایمی خداوند» را که مشابه نظر ارسطو در این مورد است که هستی در جهت کمال صورت، حرکت می کند مطرح کرد. او ضمن قبول این که روح، صورت بدن است اعتقاد داشت که روح از ریشه های زیست شناختی آدمی ناشی نشده، بلکه روح موجودی فناناپذیر و از جانب خداست. آکویناس تفکر مدرسی" قرون وسطی را در دیدگاهی خلاصه می کرد که بر جاودانگی و رستگاری روح تأکید می کند. تفکر مدرسی، فلسفه ارسطو را با تعلیمات کلیسا در می آمیزد و آکویناس با برقرار کردن ارتباط بین عقل و ایمان، نقش مهمی در این زمینه ایفا کرد.
 
آکویناس یا مردی که گاه «دکتر فرشته صفت» خوانده می شد، به تعلیم و تربیت علاقه زیادی داشت که همکاری او با دومینیکن ها نشان دهنده آن است. علاوه بر اندیشه‌های تربیتی که در کتاب جامع الهیات عنوان کرده، کتاب در مورد معلم را نوشته که به طور ویژه ای با فلسفه تدریس او ارتباط دارد. به عنوان مثال، او این سؤال را مطرح کرد که آیا یک انسان به صورت مستقیم می تواند چیزی را به دیگری بیاموزد یا نقش آموختن منحصر به خداست؟ نظرش این بود که به معنای نهایی، تنها خدا را باید معلم خواند؛ اما اگر انسانی تدریس می کند (همانگونه که آگوستن مدتها قبل اشاره کرده) تنها به وسیله و از خلال نمادها به چنین کاری موفق می شود. ذهن آدمی به صورت مستقیم نمی تواند با ذهن انسان دیگر ارتباط برقرار کند، بلکه این ارتباط غیر مستقیم است. غالبا گفته می شود که پزشک بدن را شفا می دهد، اما حقیقت این است که مزاج از درون بهبود پیدا می کند و همه کاری که پزشک می کند، این است که درمان و داروی خارجی را به کار می برد. این حکم در مورد تدریس نیز صادق است: تنها خدا می تواند مستقیمة به درون، یعنی به روح آموزش دهد. تمام کاری که از دست معلم برمی آید، تلاش برای برانگیختن و هدایت آموزنده از طریق علائم، نمادها و شیوه های تشویق است. به تعبیر دیگر، معلم فقط می تواند با نشانه‌ها و علائم، شاگرد را به شناخت و ادراک هدایت کند. با این همه، آموزش شیوه ای برای خدمت به انسانها و بخشی از کارهای خدا در این جهان است. هدایت شاگرد از جهالت به روشن بینی، یکی از بزرگ ترین خدماتی است که فردی می تواند به دیگری ارائه دهد. محور اصلی فکر آکویناس این عقیده یهودی - مسیحی بود که هر یک از ما با روحی جاودان به دنیا می آید. او با استمرار تفکر ایده‌آلیسم افلاطونی همراه با رآلیسم ارسطویی، باور داشت که روح شناختی درونی دارد که می تواند زندگی فرد را به صورت کامل تری روشن کند.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی،صص95-92، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387